پروين اعتصامي از نظر معاصران وي

اينک بد نيست در برابر کساني که از «پروين» يک دشمن سخت و مبارز ضد رضاشاهي ساخته‌اند، ببينيم کساني که  سالها با «پروين» در ارتباط بوده‌اند در باره‌ي خلقيات او چه نوشته‌اند و تا چه حد مي‌توان «پروين»ي را که اينان معرفي کرده‌اند با «پروين» مبارز سياسي تطبيق داد.

«ابوالفتح اعتصامي»:

از ابتدا طفلي ساعي و متفکر بود. به قول خانم محصص«کمتر سخن مي‌گفت و بيشتر فکر مي‌کرد». به‌ندرت در جرگه‌ي ساير اطفال وارد مي‌شد. غالبأ تنها به‌سر مي‌برد. گويي ساختماني سواي ساختمان ديگران داشت. در مجالس درس و بحث، هميشه از سايرين پيش بود. از کودکي شروع به شعر‌گفتن کرد. خانه‌ي پدرش ميعادگاه ارباب فضل و دانش بود و «پروين» همواره آنان را با قريحه‌ي سرشار و استعداد خاق‌العاده‌ي خويش دچار حيرت مي‌ساخت...در تمام مدت تحصيل، بهترين شاگرد مدرسه بود...

... «پروين» اگر‌چه به‌ندرت مي‌خنديد، ولي هيچ‌گاه  محنت‌زده نبود و درمانده نيز نمي‌نمود. تنها سانحه‌ي تلخ ازدواج و طلاق، ان هم براي مدتي بسيار کوتاه، سيماي متين، موّقر و محکم «پروين» را با غباري از گرفتگي پوشاند. اين تغيير حال را هم فقط ما اطرافيان «پروين» که همواره با او بوديم و لذا بر جمع وجناتش آشنايي داشتيم، مي‌توانستيم درک کنيم و دريابيم. والّا، او از شکست در ازدواج، ضعف و فتوري به خود راه نداد و باز به همان حالِ کم‌حرفي و آرامش و وقار ذاتي خويش بازگشت. نه از کمّ‌ و کيف ازدواج با کسي حرف زد و نه از آن باب ابراز تأسف کرد.»

«سعيد نفيسي»:

«... پرويني که من ديدم و بارها ديدم بدين‌گونه بود: قيافه‌اي بسيار آرام داشت. با تأني و وقار خاصي جواب مي‌گفت و مي‌نگريست. هيچ‌گونه شتاب و بي‌حوصلگي در او نديدم. چشمانش بيشتر به زير افکنده بود. ياد ندارم در برابر من خنديده باشد. وقتي که از شعر او، تحسين مي‌کردم با کمال آرامش مي‌پذيرفت. نه وجد و نشاطي مي‌نمود و نه چيزي مي‌گفت. هرگز يک کلمه خودستايي از او نشنيدم و رفتاري که بخواهد اندک نمايش برتري بدهد، از او نديدم...»

 «سرور مهکامه محصص»:

«... اين قلب رئوف و مهربان «پروين» بود که نمي‌گذاشت کوچک‌ترين تزلزلي در بنيان دوستي صادقانه‌ي ما به‌وجود آيد. لازم است يادآور شوم که «پروين» مقيد به تمام قيود اخلاقي و سنن خانوادگي آن زمان بود و در خانواده‌ي باتقوا و پرهيزگاري نشو و نما يافته و کاملا تحت توجه و مراقبت والدين خود قرار داشت. مادر «پروين» به من محبتي وافر داشت. وقتي به ديدنم مي‌آمد، يا با مادرش بود که خيلي زياد «پروين» را دوست داشت، يا با پيرمرد نجيبي که مستخدمشان بود و وقت رفتن نيز او را همراهي مي‌کرد...

... «پروين» به استعمال زينت‌آلات توجه نداشت. در پوشش، متانت و زيبايي را به حد اعتدال رعايت مي‌کرد. رنگ‌هاي آرام در لباس‌هايش بيشتر به چشم مي‌خورد. نهايت درجه به نظافت مقيد بود و از آرايش ظاهري و خود‌آرايي همواره دوري مي‌کرد....

 

 

... «پروين» مثل همه‌ي افراد روشنفکر از رفع حجاب زنان اظهار خرسندي مي‌کرد ولي خود را مبارز اين راه جلوه نمي‌داد . لازم است بگويم که او در مجامع و محافل بانوان مبارز هم شرکت نمي‌کرد. چه او اصولأ به شرکت در اين قبيل مجالس بي‌ميل بود و کمترين رغبتي نشان نمي‌داد. به عبارت واضح‌تر، «پروين» چون از کذب و ريا بيزار بود، به‌خصوص چون بعد از رفع حجاب، عده‌اي از بانوان براي کسب شهرت کاذب و تحصيل نام و اعتبار، خود را مبارز اين را قلمداد مي‌کردند و با ادعاي واهي و هياهو، حقيقت را وارونه جلوه مي‌دادند، در قطعه‌ي «زن ايران» که به مناسبت آزادي زنان سروده، اين مطلب را با صراحت بيان کرده‌است و اين اشعار چون مؤيد اظهاراتم در باره‌ي خصوصيات اخلاقي «پروين اعتصامي» و مبين وضع زنان ايران قبل از رفع حجاب است، لازم است تمام آن را در اين مصاحبه ذکر کنم [اين قصيده در مقاله‌ي حاضر، با عنوان «گنج عفت» چاپ شده‌است].

«ميس شولر» که در زمان تحصيل و تدريس «پروين» در مدرسه‌ي دخترانه‌ي آمريکايي، رئيس آن مدرسه بوده‌است:

 

. «...تواضع ذاتي‌اش به حدي بود که به فراگرفتن هر مطلب و موضوع تازه‌اي که در دسترس خود مي‌يافت، شوق وافر ابراز مي‌نمود. «پروين» اصولا به همه‌ي امور عالم اظهار علاقه مي‌کرد و سعي داشت بر همه چيز واقف گردد. آن اوقات، جمعي از دختران مدرسه، هرکدام با دختر دانش‌آموزي در آمريکا به مکاتبه پرداختند ولي بدان ادامه ندادند. تنها «پروين» اين مکاتبه را که گويي بر وسعت دايره‌ي معلومات وي مي‌افزود، با دوست آمريکايي خود ساليان متمادي ودر واقع تا آخر عمر ادامه داد. از صفات برجسته‌ي اين دختر هنرمند، چيزي که بيش از همه جلب توجه مي‌کرد، صداقت و صراحت او بود. هرگز نزد کسي بيش از آنچه واقعأ او را دوست مي‌داشت، دعوي دوستي نمي‌نمود و وهيچ‌گاه خويشتن را صاحب افکار و عقايدي که نداشت، قلمداد نمي‌کرد. به اصطلاح ايراني‌ها، قلب «پروين» مانند آيينه صاف و روشن بود و فقط شخصيت حقيقي او را منعکس مي‌ساخت...»

 

پرويني که آشنايان و معاصرانش از او بدين شرح سخن گفته‌اند که «در دوران طفوليت با ديگر کودکان نمي‌جوشيده‌است، از کودکي به بعد به‌ندرت مي‌خنديده‌‌است، از هفت، هشت‌سالگي در جلساتي که پدرش با اديبان و شاعران زمانه داشته، شرکت مي‌جسته و براي آنان از اشعار خود مي‌خوانده، پرويني که در سالهاي بعد، از او به‌عنوان زني موقر و سنگين و کم‌حرف و به‌دور از هرگونه تظاهر- حتي در مسأله‌ي کشف حجاب که مورد علاقه‌اش بوده‌است- ياد کرده‌اند و از سوي ديگر پرويني که با شعر فارسي از قرن پنجم تا نهم هجري، يعني از «ناصرخسرو» تا «جامي» آشنا بوده و دنيا را از چشم آن شاعران مي‌ديده، به سبک آنان شعر مي‌سروده و بسياري از مضامين آنان را اقتباس مي‌کرده، در حالي که با ادب معاصر فارسي، از جمله «نيما»، «صادق هدايت» و امثال ايشان کاري نداشته‌است (البته او را در نامه‌هايش بهتر مي‌توان شناخت)، چگونه مي‌توانسته از هيجده، نوزده‌سالگي به مبارزه‌ي بي‌امان برضد رضاشاه برخاسته و خواب راحت را از چشم شاهنشاه ايران دور کرده باشد؟

***

مي‌گويند در «اشک يتيم» به «رضاشاه» حمله برده‌است. اولا بايد توجه داشت که اين‌گونه مضامين در شعر فارسي سابقه‌اي کهنه دارد. مگر نه اين است که «نظامي گنجوي» در شعر «پيرزني را ستمي درگرفت/ دست زد و دامن سنجر گرفت...» به مراتب شديدتر از «پروين»، شاهي را مورد حمله قرار داده‌است. مگر سعدي در باب اول «گلستان» و بسياري از قصايد خود، پادشاهان را از جهات مختلف مورد انتقاد شديدقرار نداده‌است؟ به‌علاوه، همان‌طوري که استاد «مؤيد» نيز يادآوري کرده‌است، شعر «اشک يتيم»، چند ماهي پس از کودتاي سوم اسفند1299 سروده شده، يعني در زماني که سلطان «احمد شاه» بر اريکه‌ي سلطنت ايران تکيه زده بوده‌است، نه «رضاشاه». ديگر اشعاري هم که «پروين» در انتقاد از رفتار پادشاهان سروده، همه از همين نوع است. گرچه آنها را در دوره‌ي رضاشاه سروده باشد. «پروين» نه به احمدشاه توجهي داشته نه به رضاشاه. دنياي او دنياي دواوين شاعران قرن پنجم تا نهم هجري بوده‌است. در اشعارش جز دو، سه قطعه، اشاره‌اي به روزگار او ديده نمي‌شود و «ملک‌الشعراء بهار» به حق نوشته‌است که گويي تمام ديوان پروين در يک ساعت سروده شده‌است. چرا بايد نعل وارونه بزنيم و آراء درست يا نادرست خود را به پرويني که دستش از اين دنيا کوتاه است نسبت بدهيم. اگر «پروين» زنده بود به ما چه مي‌گفت؟

به نظر بنده، «محمدعلي اسلامي ندوشن» از سر بصيرت نوشته‌است که:

«پروين اعتصامي چه به اقتضاي روح لطيف و خواهرانه‌اي که داشت و چه به اقتضاي زمان، به سياست و مسائل جاري نپرداخته. قلمرو شعري او به مکان و زمان و حوادث خاص، محدود نيست. وي رنج و غم مردم بي‌پناه و محروم را مي‌سرايد، به‌طور عام، در هر روزگار و در هر کجا که باشند...»

امروز و فردا

بلبل آهسته به گل گفت شبی که مرا از تو تمنائی هست
من به پیوند تو یک رای شدم گر ترا نیز چنین رائی هست
گفت فردا به گلستان باز آی تا ببینی چه تماشائی هست
گر که منظور تو زیبائی ماست هر طرف چهره‌ی زیبائی هست
پا بهرجا که نهی برگ گلی است همه جا شاهد رعنائی هست
باغبانان همگی بیدارند چمن و جوی مصفائی هست
قدح از لاله بگیرد نرگس همه جا ساغر و صهبائی هست
نه ز مرغان چمن گمشده‌ایست نه ز زاغ و زغن آوائی هست
نه ز گلچین حوادث خبری است نه به گلشن اثر پائی هست
هیچکس را سر بدخوئی نیست همه را میل مدارائی هست
گفت رازی که نهان است ببین اگرت دیده‌ی بینائی هست
هم از امروز سخن باید گفت که خبر داشت که فردائی هست